همشهری - علی مهدیان، استاد حوزه و دانشگاه: دلیلش خیلی ساده است. پیروزی و شکست را نه بر مبنای میزان خرابی یا تعداد کشته بلکه بر اساس اهداف و اراده دو طرف محاسبه میکنند. این یک اصل روشن است. وقتی ۲ نفر بر سر موضوعی درگیر میشوند آنکه بیشتر کتک خورده را نمیگویند بازنده بلکه کسی که نتوانسته حرفش را به کرسی بنشاند، بازنده است.
- خب هدف حماس چیست و هدف اسرائیل چیست؟ متن بیانیه محمدالضیف را همان ابتدای طوفان ببینید. او به فشار مستمر اسرائیل بر فلسطینیان، حرمتشکنی مسجدالاقصی و تن ندادن به مبادله اسرا اشاره میکند. میگوید حاکمان جهان نیز به این خواستهها توجه نکردند. باید «دشمن بفهمد که گذشت آن روزهایی که بدون هیچ مجازاتی، دست به عربدهکشی و جنایت میزد.»
این یعنی ابراز یک قدرت جدید که در محاسبات منطقهای و جهانی قابل چشمپوشی نیست. چیزی شبیه حزبالله بعد از جنگ سیوسهروزه. بعد از این، هزینه اقدامات اسرائیل چندین برابر میشود. او احساس نمیکند اقداماتش بیپاسخ خواهد ماند و سطح این پاسخ بالا میرود. نکته دیگر در پیام محمدالضیف نشان دادن اتصال و هماهنگی کل جبهه مقاومت به یکدیگر بود. اتفاقی که به مرور بعد از طوفانالاقصی بیشتر و بیشتر خود را نشان داد تا اینکه عملا با توقیف کشتی اسرائیلی توسط یمن و شدت گرفتن درگیریهای حزبالله و مقاومت عراق، صحنه قدرتنمایی مقاومت کاملا متفاوت شد. خوب اینها چه فایدهای دارد؟
- فایده اصلی این واقعه، محاصره اسرائیل با قدرتهای مقاومت است. آزادی اسرای فلسطینی و اثبات قدرت حماس و گفتمان مقاومت و ضربهپذیری اسرائیل، کرانه باختری را به سمت دوری از گفتمان سازش ابومازن و مسلح شدن و پیوستن به مقاومت پیش میبرد. اینگونه اسرائیل از چهار طرف محاصره میشد؛ جنوب انصارالله، شمال حزبالله، شرق و غرب نیز مقاومت فلسطین. تاثیر این محاصره ایجاد سایه شمشیر و قدرت است که باعث میشود رفتارهای اسرائیل کنترل شود و مردمش نیز احساس ناامنی کنند. این احساس ناامنی برای پراکندگی و کوچ آنها و محو اسرائیل لازم است.
اثر اینها چیست؟ عملا فلسفه اسرائیل که جلوگیری از قیام مسلمین و وحدت کشورهای مسلمان بود از بین برود. هژمونی اسرائیل در منطقه شکسته شود. نظام محاسبات حاکمان منطقه تغییر کند. و این یعنی هزینه بودن اسرائیل به فایدهاش نیرزد. و طبیعتا غرب حمایتش را بر چنین موجود پرهزینه کم فایدهای به مرور کم کند. اتفاقی که همین حالا هم برخی نشانههایش در حال هویدا شدن است.
- حماس این مسیر را به چند شکل پیش برد. اولا خود عملیات غافلگیر کننده ۷ اکتبر و نشان دادن ضعف امنیتی- نظامی
اسرائیل ثانیا عملیات قوی رسانهایاش چه با مخابره پرقدرت پیام مظلومیت و اقتدار مومنانه مردمش چه با ایجاد رویدادهای متنوع رسانهای. طوری که مردم اسرائیل را مقابل حاکمان اسرائیل شوراند و ذهنیت افکار عمومی جهان را به نفع خود کاملا تغییر داد. فشاری مردمی بر اراده حاکمان کشورها تغییراتی در مناسبات بینالمللی شکل داد به گونهای که وزیر خارجه اسرائیل هفته پیش رسما اعلام کرد زیر این فشار
دو، سه هفته بیشتر دوام نمیآوریم. عملا با همه امکاناتش در باریکهای کوچک گیر افتاد. نه جلوی راکتهای حماس را توانست بگیرد و نه جلوی تلفات عجیب و غریب نظامیان و ضربه به تانکهایش را رابعا همه بازوهای مقاومت همزمان به کار افتادند. در حالیکه مردم خود را همراه کرده بودند. چه انصارالله یمن چه حزبالله لبنان که مستقیم وارد جنگ شدند. این پدیده فوقالعاده مهم بود. همراه کردن مردم و طیفها و جریانات در هر کشور به اندازه خود حضور آنها در جنگ مهم بود.
- در سوی دیگر اسرائیل باید چه میکرد؟ او باید نشان میداد درست است که غافلگیر شده و این را البته به هیچ وجه نمیتوانست ترمیم کند. اما اقتداری دارد که بعد از این هیچکس به خود جرات ندهد او را غافلگیر کند. همین جا ضعف منطق او روشن است. چون مساله ترس جبهه مقابلش نبود بلکه قدرت نفوذ و ضربه زدن مساله بود. سوراخ بودن قدرت اسرائیل مکشوف شد حالا او هر اقدامی بعد از این میکرد آن ضعف هویدا شده که جبران نمیشد. این ضعف برملا شده در ایجاد قیامها و عزم تشکیلاتهای فلسطینی موثر بود. در فهم حاکمان و مردم از اسرائیل هم موثر بود. این یعنی «ضربه فنی». یعنی همان ابتدا شکست قاطع و راهبردی خوردن.
- اما به جز این چطور؟ واقعیت آن است که اسرائیل برای آنکه اقتدارش را نشان دهد مجبور بود چند هدف مشخص را بیان کند. یکی اینکه نقشه جغرافیای سیاسی منطقه را عوض کند. این را نتانیاهو همان اول گفت. مرادش چه بود؟ حمله به کشورهای منطقه؟ نه. حذف باریکه را میگفت. چگونه؟ مردم را کوچ دهد به بیرون از غزه. اختیار و زمام کار باریکه را هم برعهده بگیرد. حماس را هم حذف کند. خب کوچ میلیونها نفر که شدنی نبود. اختیار غزه را گرفتن هم معنی نداشت مگر با حذف حماس. این هدف هم که همان روزهای اول تمسخر شد و تا امروز هیچ نشانه کوچکی حتی از آن پدیدار نشده. حماس خیلی خیلی کم شهید داده. شبکه تونلها کشف نشده.
- مجبور شدند تقلیل دهند هدفشان را. گفتند اسرا را به زور آزاد میکنیم و چند رهبر اصلی حماس را میکشیم. اولی که محقق نشد و امروز مجبور شدند به تبادل تن بدهند. دومی هم که خندهدار است کشتن سران حماس کجا و نابودی حماس کجا؟ بهعلاوه که این هم هنوز محقق نشده. یعنی چه؟ یعنی اسرائیل همان روز اول که ضربه فنی شد. بعد از آن هم که نتوانست اقتدارش را ثابت کند. لذا گفتند «تصمیم به تبادل اسرا برایمان دردناک است ولی ناچاریم.» به همین دلیل اساسا جنگ را میخواهند ادامه دهند تا به چیزی برسند. میماند چه؟
- کشتن زن و کودک و خرابیها و نفوذ نظامی در غزه. اولی که چهره مظلوم هولوکاستیشان را مخدوش کرد. این اتفاق مهمی است چون او با همین ذهنیت افکار عمومی اشغالگریاش را توجیه میکرد. مردم مومن غزه هم با جنایتهای او مصممتر میشوند این خاصیت هویت مومنانه است که با فشار قویتر میشود. هفتاد و چند سال است همین است. این معنای آن جمله رهبری است که بمبارانها طول عمر اسرائیل را فقط کم میکند خاصیت دیگری ندارد. نفوذ نظامی هم که وقتی بنا نیست به حذف قدرت معارض بینجامد اثری ندارد جز باتلاقی که مجبور است از آن خارج شود مثل همه جنگهای قبلیاش در غزه که وارد میشده و بعد هم مجبور بوده خارج شود.
- خب پس صحنه، صحنه یک شکست همهجانبه و یک افول جدی برای اسرائیل است. این اقتدار و ایمان توحیدی غزه در عین مظلومیت او است که اینگونه پیروزی همهجانبه و خیره کننده را نصیب فلسطین کرده است.
نظر شما